برق سیر
معنی کلمه برق سیر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه برق سیر
چنان شد گرمرو گلگون اشک امشب که پیش او براق برق سیر آه را آهسته می بینم
نشستم از بر آن برق سیر رعد آواز بسان باد ره وادی و قفار گرفت
نهاد پای طلب در رکاب رفرف عشق گرفت جای بر آن برق سیر صاعقه سار
از عمر برق سیر بود پیچ و تاب من باشد به قدر سرعت رفتار، چین در آب
پسیچ راه عشرت کردم اینک براقی برق سیر آوردم اینک
ای عمر برق سیر، شتاب اینقدر چرا آخر به این جهان نه پی اخگر آمدیم
جز تیغ برق سیر گران لنگر تو نیست آبی که تند می رود و ایستاده است
بر ابر، چشم دانه ام از بهر خویش نیست ترسم که برق سیر نگردد ز خرمنم
براق برق سیر آورد جبریل که جوزا را غبارش کرد تکحیل
به زیر ران تو آن بادپای برق دواست براق نام ولی هست برق سیر و سیر