جملاتی از کاربرد کلمه برفتن
هر لحظه چرا میل برفتن داری ای جان جهانیان مگر جان منی
تهمتن چو بشنید شرم آمدش برفتن یکی رای گرم آمدش
چو رستم دمان سر برفتن نهاد سواری برافگند پویان شغاد
این ترک سعی من نه زنومیدیست،لیک معلوم شد مرا که برفتن نمی رسم
چگونه نشیند بهنگام بار برفتن کند هیچ رای شکار
بتسخیر دکن افواج منصور روان می شد، برفتن گشت مأمور
در ره خود مانع و حایل نیافت رست از آن دام برفتن شتافت
برفتن مگر بهتر آیدش جای چو آرام یابد به دیگر سرای
همیراند هر یک به میدان خویش برفتن نکردی کسی کم و بیش
برفتن چو باد و به تیزی چو تحنش به گرمی چو برق و به سرعت چو رخش