معنی کلمه بدر کردن در لغت نامه دهخدا
عجیب نیست گر از طین بدرکند گل و نسرین
همان که صورت آدم کندسلاله طین را.سعدی.بباید هوس کردن از سر بدر
که دور هوس بازی آمد بسر.سعدی ( بوستان ).بدر کرد ناگه یکی مشتری
به خرمایی از دستم انگشتری.سعدی ( بوستان ). || بیرون آوردن :
بدرمی کنند آبگینه ز سنگ
کجا ماند آیینه در زیر زنگ.سعدی ( بوستان ).