بدر رفته
معنی کلمه بدر رفته در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه بدر رفته
کشیده شد میان مملکت جار که از میدان بدر رفته است سردار
میان خاکساران لاف پستی می توانم زد هوای کرسی زانو مرا از سر بدر رفته
کارش از دست خود بدر رفته یارش از کوی خود بدر کرده
مشو مغرور عشق بوالهوس کش زود می بینی هوس از دل جدا گشته هوا از سر بدر رفته
شکیب بیقراران هم بجای خود نمی آیند نیابی از سفر تا باز چون عضو بدر رفته