بدذاتی

معنی کلمه بدذاتی در لغت نامه دهخدا

بدذاتی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) بداصلی و بدگوهری و افساد. ( ناظم الاطباء ).
- بدذاتی کردن ؛ بداصلی کردن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بدذاتی در فرهنگ عمید

بدذات بودن، بداصلی.

معنی کلمه بدذاتی در فرهنگ فارسی

بد اصلی بد گوهری افساد .

جملاتی از کاربرد کلمه بدذاتی

یک مأمور ویژه پلیس به نام راجویر شیکاوات که با نام مستعار رادهه هم شناخته می‌شود بعد از دستگیر کردن گانگستر بدذاتی به نام گانی باهای، درگیر یک تعقیب و گریز خطرناک می‌شود و می‌فهمد که پولدارترین مرد شهر در حال اداره کردن یک سازمان جنایتکاری مخفی است و قصد دارد تا او را از سر راه خود بردارد.
شدو کینگ موجودیت و نهاد قدرتمند از انرژی خالص دورکاری ذهن است که قادر به تغذیه از نفرت و خشونت بشریت است، و توانایی تسخیر و کنترل بدن انسان‌ها را دارد. در ابتدا تصور می‌شد او یک جهش‌یافته‌است، اما هنگامی که اماهل فاروق را در اختیار گرفت، شدو کینگ نخستین جهش‌یافته بدذاتی محسوب می‌شد که با چارلز اگزاویه مقابله نمود. نبرد آن‌ها مهم‌ترین دلیل چارلز برای تشکیل تیم مردان ایکس بود.