بدخیالی

معنی کلمه بدخیالی در لغت نامه دهخدا

بدخیالی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) بدگمانی. ( فرهنگ فارسی معین ). سؤظن. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه بدخیالی در فرهنگ فارسی

بد گمانی

جملاتی از کاربرد کلمه بدخیالی

مشیر الدوله خاطر نشان می‌سازد که به هنگام ورود هیئت ایرانی به مُحَمَّره مردم استقبال گرمی از آنها به عمل آورند و احساسات پرشوری نشان دادند، چنان‌که نمایندگان عثمانی به وحشت افتادند. به گفتهٔ مشیر الدوله «مردم عرب در روز ورود به شدت اظهار شعف و اهتراز و شلیک و پیشواز کردند که درویش پاشا مأمور عثمانی با جمعیت خود مخوف شده تا سه چهار شب از راه بدخیالی و سوء ظن خواب نکرد. وقتی که فدوی به این کیفیت منتقل شد، جمعیت عرب را مرخص نموده و بنای مجلس مکالمه را گذاشت.