بدال. [ ب َدْ دا ] ( ع ص ) آنکه غله فروشد و مردم آن را بقال گویند و در لغت بقال آن را گویند که تره فروشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). غله فروش. مأکولات فروش ، و این همان است که عوام بغلط بقال گویند. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به بقال شود. بدال. [ ب ِ ] ( ع مص ) مبادله. ( المصادر زوزنی ). چیزی را با چیزی بدل کردن. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به مبادله شود.
معنی کلمه بدال در فرهنگ فارسی
مبادله چیزی را با چیزی بدل کردن .
جملاتی از کاربرد کلمه بدال
بدال زرین سیمین الف بمن بفروخت میان دال و الف زانکه نیست روی وصال
ور بهشت نقد خواهی در مه اردیبهشت رو بدالان بهشت و آبشار زنده رود
همیشه تا بنگاری بشکل ماند شکل همیشه تا بنویسی بدال ماند دال