بدخصال. [ ب َ خ ِ] ( ص مرکب ) بدطبیعت. بدحالت. بدصفات. بدخصلت. ( ناظم الاطباء ). بد افعال و کردار. ( آنندراج ) : بد که گوید زو مگر بدنیتی بدخصال و بدفعال و بدنشان.فرخی.کسی گفت از این بنده بدخصال چه خواهی ، هنر یا ادب یا جمال ؟سعدی ( بوستان ).
معنی کلمه بد خصال در فرهنگ فارسی
بد حالت بد خصلت .
جملاتی از کاربرد کلمه بد خصال
کسی گفت از این بندهٔ بد خصال چه خواهی؟ ادب ، یا هنر، یا جمال؟
دوستدار رسول و آل ویم دشمن خصم بد خصال ویم
بازش اندیشه مال خود نکنم بد بوَد، بد خصال خود نکنم
بد که گوید زو ملک هرگز نبود بد خصال و بد فعال و بدنشان