بخیله

معنی کلمه بخیله در لغت نامه دهخدا

بخیله. [ ب َ ل َ / ل ِ ]( اِ ) تخم خرفه. بقلةالحمقاء. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). بخله. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به خرفه شود.

معنی کلمه بخیله در فرهنگ عمید

= بخله

جملاتی از کاربرد کلمه بخیله

بخله، بخیله، بقلة فاطمه، بقلةالزهراء، بقلةالمبارکه، بقلهٔ لینه، بَلبن، بوخِل، بوخِله، بیخله، بیخیله، تورک، چَکوک، ختفرج، خرفه، خسیب، خفرج، دندان سا، رجله، زریرا، عرفج، عرفجین، فرفحیز، فرفخیز، فَرفَه، فَرفَهن، فرفین، فرفینه، فرفیه، قینا، کف، کلنک، کلنکک، گیاه نمناک، مویز آب، وَشفنگ، وَشینَگ، فرفخ، قرفه، غرفه، قلفه، غلفه، پرگو، دگان تِیژکَره (کردی کلهری)