بخاق

معنی کلمه بخاق در لغت نامه دهخدا

بخاق. [ ب ُ ] ( ع اِ ) گرگ نر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه بخاق در فرهنگ فارسی

گرگ نر .

جملاتی از کاربرد کلمه بخاق

بگوید بخاقان که بهرام رفت به زاری و خواری و بی‌کام رفت
ازان پس خبر شد بخاقان چین که شد کشته کاموس بر دشت کین
چو چشمم برآمد بخاقان چین بران نامداران و مردان کین
بیامد بخاقان چنین گفت باز که این رزم کوتاه ما شد دراز
بزرگان ز هر جای برخاستند بخاقان چین خواهش آراستند
شگفت معجزه بینی که پور بابکیان گهی بخاقان پیچید و گاه با قیصر