بازکشتن. [ ک ُ ت َ ] ( مص مرکب ) بخونخواهی کسی را کشتن. قصاص گرفتن : یکی آنک این هر دو کشنده مرا بازکشی ، دوم آنک دخترم روشنک بزنی کنی. ( فارسنامه ابن البلخی ). || باز کشتن کشنده را. اِقادَه. ( منتهی الارب ). || خاموش کردن آتش و امثال آن : در دماغ می پرستان باز کش آتش سودابه آب چشم جام.سعدی.
معنی کلمه باز کشتن در فرهنگ فارسی
بخونخواهی کسی را کشتن
جملاتی از کاربرد کلمه باز کشتن
تا چه واقع شد که با صد ناز باز کشتن اسرار را اصرار داشت