معنی کلمه باز فروختن در لغت نامه دهخدا
هرکه را جامه ای ز مهر بدوخت
چونکه بدمهر دید بازفروخت.نظامی.|| جایی را یا خون کسی را در برابر مالی فروختن : و قریب دویست مرد آنجا کشته شد و امیر اسماعیل را بیست هزار درم بازفروختند. ( تاریخ سیستان ). و درق را بازفروخت و قریب سیصد هزار درم از ایشان بستد و ایشان را ایمن کرد. ( تاریخ سیستان ). و غارت کردن نیمی درق را و بازفروختن او نیمی درق را به پانزده هزار دینار. ( تاریخ سیستان ). و رجوع به فروختن شود.