الرحیل. [ اَرْ رَ ] ( ع مص )حرکت کردن. کوچ کردن. رجوع به رحیل شود. || ( صوت ) اعلام حرکت. ندا زدن برای حرکت : بخندید و گفت الرحیل ای گروه که صبح مرا سر برآمد ز کوه.نظامی.
معنی کلمه الرحیل در فرهنگ فارسی
حرکت کردن . کوچ کردن
جملاتی از کاربرد کلمه الرحیل
از جهالت سود را بنموده سودا با زیان بشنوی تا الرحیل همرهان از کاروان
بخندید و گفت الرحیل ای گروه که صبح مرا سر برآمد ز کوه
الرحیل است الرحیل ای کاروان مالکم لم تسمعوا هذا الصباح
ز درد باده مرا رکوه پر کن ای ساقی که میر قافله گلبانگ الرحیل کشید
ابن حسام قافله از پیش می روند وز پس به الرحیل ندا می کند سروش
آواز کوس و سوت جرس بانک الرحیل شرح جفای شمر و سنان در میان هنوز
هم طبل الرحیل غریود ز ایمنا هم بانگ الفرار برآید ز ایسرا
عشق را عقل چو بدید بگفت جان وقت الرحیل یا احباب
وقت کوچ است الرحیل ای دل ازین جای خراب تا ز حضرت سوی جانت ارجعی آید خطاب
حان الرحیل مابر دلدار میرویم لاخوف گو بعشق چو همراه می شویم