اجل گشته
معنی کلمه اجل گشته در فرهنگ فارسی
اجل رسیده
جملاتی از کاربرد کلمه اجل گشته
در عرصه ایجاد شب و روز و مه و سال بر قتل عدوی تو اجل گشته مصمم
دگر ره ز هر سوی پیوست جنگ ز بس کشته ره بر اجل گشته تنگ
گاهی تو گلخنی را بینی شده امیر روز دگر امیر اجل گشته گلخنی
لبم پر آبله گردیده همچو شمع، مگر مرا به خوان اجل گشته ماحضر آتش؟
عشق تو سلامت ز جهان میببرد هجر تو اجل گشته که جان میببرد
دست تو گرفته قدح بادهٔ روشن بدخواه تو در دست اجل گشته گرفتار