[ویکی الکتاب] ریشه کلمه: خسر (۶۵ بار) تعبیر به: خاسِرُون «زیانکاران»، به خاطر آن است که حبّ دنیا چنان انسان را سرگرم می کند که سرمایه های وجودی خویش را در راه لذات ناپایدار، و گاهی، در اوهام و پندارها، صرف می کند و با دست خالی از این دنیا می رود، در حالی که، با داشتن سرمایه های بزرگ، برای زندگی جاویدانش کاری نکرده است.
جملاتی از کاربرد کلمه الخاسرون
خبيث و ناپاك از هر گروه و در هر شكل و لباس سرانجامشكل واحدى خواهند داشت ، و پايان كار همه آنها زيان و خسران خواهد بود چنانكه قرآن مىگويد آنها زيانكارانند (اولئك هم الخاسرون ).
(آنكس را كه خداوند بر اثر اعمالش به حال خود رها سازد ياوسائل پيروزى و موفقيت را در برابر وسوسه هاى شيطانى از او بگيرد، زيانكارواقعى او است ) (و من يضلل فاولئك هم الخاسرون ).
الذين ينقضون عهد اللّه من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر اللّه به انيوصل و يفسدون فى الارض اولئك هم الخاسرون - 27.
الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه يقطعون ما امر الله به انيوصل و يفسدون فى الارض اولئك هم الخاسرون (74).
من يهد اللّه فهو المهتدى و منيضلل فاولئك هم الخاسرون (178)
چنانکه وقتی درویشی درمانده پیش شبلی آمد گفت: ای شیخ به حق وفاء دین که عنان کارم تنگ درکشیده است بگو تا چگنم نومید شوم و از راه برگردم گفت: ای درویش حلقه در کافری میزنی مینشنوی که فرموده است لاتقنطوا من رحمةالله گفت: ایمن گردم گفت: حضرت جلال را میآزمائی مینشنوی فلا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون گفت: از بهر خدای که ایمن نشوم و نومید نباشم که چه تدبیر کنم گفت: سربر آستانهٔ در من میزن ناله میکن تا جانت برآید تا آنگاه که از پیشگاه کارت ندا کند که من علی الباب.
قرآن مجيد در پايان آيه مى گويد: آنها همان زيانكارانند (اولئك هم الخاسرون ).
و همين قرار گرفتن در اين سياق دلالت مى كند بر اينكه در نوع انسانى افرادى كم و يازياد وجود دارند كه بطور حقيقت مهتدى شده اند، چون كلام در اهتداء و ضلالت حقيقى ومستند به صنع خدا است ، و معلوم است كه خداوند وقتى كسى را هدايت كرد آن كس مهتدىحقيقى است ، آرى : (من يهدى الله فهو المهتدى و منيضلل فاولئك هم الخاسرون ) و اهتداء حقيقى جز بوسيله هدايت حقيقى كه منحصرا كارخداى سبحان است صورت نمى گيرد، و در تفسير آيه (فان يكفر بها هؤ لاء فقد وكلنابها قوما ليسوا بها بكافرين ) و مواردى ديگر گذرانديم كه هدايت حقيقى الهى بههيچ وجه از مقتضاى خود تخلف ننموده و مستلزم عصمت از گمراهى است ، همچنانكه ترديدىكه در آيه (افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى ) دلالت دارد براينكه كسى كه به سوى حق هدايت شود واجب مى شود كه با كس ديگر جز خدا هدايت نشود- دقت بفرماييد -.
و در آيـه مـورد بـحـث بـه هـمـيـن مـعـنـا اشـاره نـمـوده ، مـى فـرمـايـد: (و مـنيفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون ).
و لذا مى بينيم دنبال جمله مورد بحث فرمود: (لعلكم بلقاء ربكم توقنون )، زيرا روزلقاى پروردگار، همان روز ساعت و قيامت است كه آن را (يومالفصل ) هم ناميده و وعده داده كه در آن متقين را از مجرمين و فجار جدا سازد، و فرموده :(ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين ) و نيز فرموده : (و امتازوا اليوم ايها المجرمون ) ونيز فرموده : (ليميز اللّه الخبيث من الطيب ويجعل الخبيث بعضه على بعض فيركمه جميعا فيجعله فى جهنم اولئك هم الخاسرون ).
پس جا دارد آدمى به جاى مغرور شدن هميشه از اينكه خداوند دلش را واژگونه كند در حذرو در ترس باشد چون خدا در هر لحظه مى توانددل انسان را از سعادت به شقاوت و از استقامت به واژگونى و انحراف برگرداند، آرىدر هيچ حالى نمى توان از مكر خدا ايمن شد: (فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون ).و همچنين بر عكس ، اگر ديد كه قلبش نسبت به كلمه حقاقبال نداشته و متمايل به سوى خيرات و اعمال صالح نيست ماءيوس نگردد، و براىاصلاح دل خود به پذيرفتن دعوت خدا و رسول مبادرت جسته و بدين وسيلهدل مرده خود را زنده كند و در برابر حوادث با ياس و نوميدى از ميدان هزيمت نكند، وبداند كه هميشه خدا ميان آدمى و قلبش واسطه است ، و مى تواند قلب او را در هرحال كه هست به بهترين احوال برگرداند، ودل او را مشمول رحمت خود كند، آرى زمام همه امور به دست او است ، همچنانكه خودش فرموده: (انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون ) و نيز فرموده : (و من يقنط من رحمهربه الا الضالون ).