معنی کلمه اکره در لغت نامه دهخدا
اکرة. [ اَ ک َ رَ ] ( ع اِ ) اکره. ج ِ اَکّار یا اَکار. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). کشاورزان ( کانه جمع آکر فی التقدیر و واحدها اکار ). ( از صراح اللغة ): عمله و اکره ، کارگران و برزگران. ( یادداشت مؤلف ). برزگران. گویا تقدیراً جمع آکر است. ( از اقرب الموارد ) : و قد تأکله [ الخرنوب ] الاکرة والفلاحون. ( تذکره ابن البیطار ). طلب مساح از اکره سوگند دادن... بر کشت ظلم است... و از جمله حیلت اکره بر مساح یکی آن است که زمین را تقلب کرده باشند... دیگر از حیلت اکره و مساح آنکه برزیگر سوگند یاد کند. ( از ترجمه تاریخ قم ص 110 ). و رجوع به اکار شود.
اکره. [ اَ رَه ْ ] ( ع ن تف ) مکروه تر. کاره تر.
- امثال :
اکره من العلقم .
اکره من خصلتی الضبع. ( یادداشت مؤلف ).
اکره. [اَ رَ ] ( اِخ ) اگره. از بلاد هند است و دارالعیش لقب آن است. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). از شهرهای بزرگ شبه قاره هند در خطه بنگاله و 125 هزارگزی جنوب شرقی دهلی واقع است و آنرا اکبرشاه از سلاطین تیموری بنا کرد و پایتخت خود قرار داد و در آغاز بنا اکبرآباد نامیده می شد بعد به اکره معروف گردید. این شهر دارای ساختمانها و بناهای زیبایی است که معروفتر از همه آرامگاه و مسجد زیبای تاج محل از بناهای شاهجهان می باشد که آرامگاه همسر او [ بانوبیگم ] و خودش در آنجا واقع است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).