القی

معنی کلمه القی در لغت نامه دهخدا

القی. [ اَ ل َ قا ] ( ع ص ) زن سبک خیز. سریعةالوثب. رجوع به اِلقَة شود.
القی. [ اُ ] ( معرب ، اِ ) ( مأخوذ از یونانی ) یکی از اوزان طبی و آن معادل دو درخمی است. ( مفردات ابن البیطار ج 1 ص 37 و ترجمه فرانسوی آن ، ج 1 ص 86 ذیل اشخیص ).
القی. [ اَ] ( اِخ ) قلعه استواری است از قلاع ناحیه زوزان در «موصل ». ( از معجم البلدان ). در «تاریخ کرد» ( ص 97 ) آمده : القی ( الک ) ناحیه ای در کردستان است. رجوع به تاریخ مذکور و «الک » شود.

معنی کلمه القی در فرهنگ فارسی

قلعه استواری است از قلاع ناحیه زوزان در موصل .

معنی کلمه القی در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أُلْقِیَ: افتاده شده-نازل شده
معنی أَلْقَی ﭐلسَّمْعَ: گوش فرادهد
معنی لَوْلَا أُلْقِیَ: چرا آویخته نشده
ریشه کلمه:
لقی (۱۴۶ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه القی

ما به مسکینی سلاح انداختیم لا تحلوا قتل من القی السلم
لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ این لام لام قسم است. ربّ العالمین قسم یاد می‌کند و میگوید: حقّا که شما بندگان همه دوزخ خواهید دید به عَیْنَ الْیَقِینِ دیدنی بی‌گمان و بی‌هیچ شک. همانست که آنجا گفت: وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها مؤمن بیند بر گذرگاه، کافر ببند و او را قرارگاه. مصطفی (ص) گفت:«خیر ما القی فی‌ القلب الیقین و الیقین الایمان کلّه و انّ اللَّه تعالی بقسطه و عدله جعل الرّوح و الفرح فی الیقین و الرّضا و جعل الهمّ و الحزن فی الشّکّ و السّخط.»
اذا جاء موسی و القی العصا فقد بطل السّحر و السّاحر
و قال (ص): آخر ما تکلّم به ابراهیم (ع) حین القی فی النّار: حسبی اللَّه و نعم الوکیل.
قرة عین الملک لماراراه انسانه حل فیه و استوی القی عصاه و استقر
اشبه ما القی بیوم قیامة و سیل دموعی بانتثار الکواکب
قال ابن عباس: فی الخمر اربع خصال: السکر و الصداع و القی‌ء و البول و اللَّه عز و جل نزّه خمر الجنة عنها کلّها.