الزمهم

معنی کلمه الزمهم در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَلْزَمَهُمْ: ملازم وهمنشینشان کرد
ریشه کلمه:
لزم (۵ بار)هم (۳۸۹۶ بار)
لَزْم، لُزُوم و لِزام به معنی: ثبوت ودوام است «لَزِمَ الشَّیْ‏ءُ: ثبت و دام» اِلْزام به معنی اثبات و ادامه و ایجاب است. . عمل هر انسان را به او ثابت و ملازم کرده‏ایم درگردنش یعنی عمل هر کس با او است و قابل انفکاک نیست. رجوع کنید به «طیر». . کلمه تقوی را ملازم آنها کرد. . اسم «کانَ» ضمیر است راجع به هلاک در آیه قبلی، لِزام مصدر است به معنی فاعل، اجل عطف است بر «کَلِمَة» یعنی اگر نبود وعده مهلت و اجلی معین که از پروردگارت گذشته، هر آینه هلاک بر آنها ملازم بود که اسراف کرده از حق منحرف شده‏اند. . الزام در آیه به معنی اجبار و الجاء است که نوعی است از الزام، ضمیر «ها» راجع است به «رحمة» در صدر آیه یعنی آیاشما را به آن رحمت (ایمان بخدا و رسول) اجبارمی کنیم؟ حال آنکه «لا اِکْراه َ فِی الّدینِ».

جملاتی از کاربرد کلمه الزمهم

آن روز که دائره تکوین برین شخص کاین کشید، خطاب کرد که شخصی میآفرینم که هرگز چنین نیافریده‌ام، نه آنکه در قدرتم مستحیل است، لکن غیرت، عنان قدرت فرو گرفت، عبارت این آمد که: و الزمهم کلمة التقوی و کانوا احق‌ بها و اهلها. ای جوانمرد در قدرت چون ما را صد هزار آفریدن بلحظتی روا است، اما از روی محبت و غیرت نه رواست، زیرا که سرّ محبت بی‌کیفیت، علی الخصوص ماراست، یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا کدام خلعت ما را نداد کدام تشریف که ما را ارزانی نداشت، کدام لطف که در جریده کرم بنام ما ثبت نکرد.
و در كـافـى به سند خود از جميل روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) ازكـلام خـداى عـزّوجـلّ پـرسـيـدم كـه مـى فرمايد: (و الزمهم كلمه التقوى ) فرمود: كلمهتقوى همان ايمان است .
(هو الذى انزل السكينه فى قلوب المؤ منين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم و لله جنودالسموات و الارض ) و از آثار سكينت زيادى ايمان بر ايمان را مى شمارد. و نيز مىفرمايد: (اذ جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحميه حميه الجاهليهفانزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين و الزمهم كلمه التقوى و كانوا احق بها واهلها).
(و الزمهم كلمه التقوى ) - يعنى تقوى را ملازم آنان كرد، به طورى كه از آنان جدانـشـود. و ايـن كـلمـه تـقـوى بـه طـورى كـه به نظر بسيارى از مفسرين رسيده همان كلمهتـوحـيـد اسـت . ولى بـعـضى گفته اند: مراد از آن ثبات بر عهد، و وفاى به ميثاق است .بـعـضى گفته اند: همان سكينت است . و بعضى گفته اند آن (بلى ) است كه در (روزاءلست ) گفتند. و اين از همه وجوه سخفيف تر است .
و خدا هم خبر داد كه هدايت باين معنا را كلمه اى باقى در دودمان او قرار مى دهد. و اين مورديكى از مواردى است كه قرآن كريم لفظ كلمه را بر يك حقيقت خارجى اطلاق كرده ، نهبر سخن ، همچنانكه آيه : (و الزمهم كلمة التقوى و كانوا احق بها)، (كلمه تقوى رالازم لاينفك آنان كرد،
و در الدر المـنـثـور است كه ترمذى و عبداللّه بن احمد - در كتاب (زوائد المسند) - وابـن جـريـر و دارقـطـنـى - در كتاب (الافراد) - و ابن مردويه و بيهقى - در كتاب(اسـمـاء و صـفـات ) - از ابـى بـن كـعـب ازرسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله وسـلّم ) روايـت كرده اند كه فرمود: منظور از (كلمهتقوى ) در جمله (و الزمهم كلمه التقوى ) كلمه (لا اله الا اللّه ) است .
باز نزديك به سياق اين آيه ، آيه شريفه زير است كه مى فرمايد:(فانزل اللّه سكينته على رسوله و على المؤ منين ، و الزمهم كلمه التقوى و كانوا احقبها و اهلها)، و نيز آيه زير است كه مى فرمايد:(فانزل اللّه سكينته عليه و ايده بجنود لم تروه ها).