الجب

معنی کلمه الجب در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
جبب (۲ بار)
«جُبّ» به معنای چاهی است که آن را سنگ چین نکرده اند; و شاید غالب چاه های بیابانی چنین بوده است. و «غیابت» به معنای نهانگاه داخل چاه است که از نظرها غیب و پنهان است. این تعبیر گویا اشاره به محلی است که در چاه های بیابانی معمول است، و آن این که در قعر چاه، نزدیک به سطح آب، در داخل بدنه چاه، محل کوچک طاقچه مانندی درست می کنند، که اگر کسی به قعر چاه برود بتواند داخل آن بنشیند و ظرفی را که با خود برده پر از آب کند، بی آن که خود وارد آب شود و طبعاً از بالای چاه که نگاه کنند این محل درست پیدا نیست و به همین جهت، از آن تعبیر به «غیابت» شده است. و در محیط ما نیز چنین چاه هایی وجود دارد.
چاه. در صحاح مفردات گفته: جبّ چاهی است که حفر شده باشد نه چاهی است که بعد از حفر آن را با سنگ و غیره بنا می‏کنند. در قاموس گوید: آن چاه است و یا چاه عمیق و پر آب می‏باشد. گوینده‏ای از آنها گفت: یوسف را نکشید و او را بقعر فلان چاه بیاندازید. این کلمه فقط دو بار در قرآن آمده است یوسف :10 و 15 اصل آن به معنی قطع است زیرا که در حفر چاه زمین را قطع می‏کنند. و محبوب کسی است که آلت رجولیّت او قطع شده باشد. نا گفته نماند در «بئر» گذشت که آن به معنی چاه کهنه است و از اینجا فرق جبّ و بئر بدست می‏اید. در صحاح گوید:«اَلْجُبُّ بِئرٌ لَمْ تطو» و در المنجد آمده «طَوَی الْبِئْرَ: بِناهُ بِالْاَحْجارِ» و در نهایه در لغت بئر گوید: «قیلَ هریَ العادِیةُ الْقَدیمَةُ لَمْ یَعْلَمْ لَها حافِرٌ وَ لا مالِکِ».

جملاتی از کاربرد کلمه الجب

لو قطعنی دهری لا زلت انادی کی تخترق الجب و یروین وصالا
و از ابى بصير است كه گفت : از حضرت ابى عبدالله - عليه السلام - شنيدم كه مىفرمود: ان الحرحر على جميع احواله ان نابته نائبة صبر لها و ان تراكمت عليهالمصائب لم يكره و ان اسر و قهر و استبدل باليسر عسرا كما كان يوسف الصدق الامين -على نبينا و آله و عليه الصلاة و عليه السلام لم يضرر حرينه ان استعبد و اسر و قهر ولم تضرره ظلمه الجب و وحشته و مانا له الى ان من الله عليهفجعل الجبار العاتى له عبدا بعد ان كان ملكا فارسله و رحم به الله امته و كذلكالصبر يعقب خيرا فاصبروا و وطنوا انفسكم الصبر توجروا (143)
آيات (15) تا (18) : فلما ذهبوا به و أ جمعوا أ ن يجعلوه فى غيبت الجب و أ وحينا إ ليه لتنبئنهم بأ مرهم هذا و هم لا يشعرون...
قالقائل منهم لا تقتلوا يوسف و القوه فى غيبت الجب يلتقطه بعض السياره ان كنتم فعلين(.1)
قـال قـائل مـنـهـم لا تـقـتلوا يوسف و أ لقوه فى غيبت الجب يلتقطه بعض السيارة إ ن كنتمفعلين (10)
قال قائل منهم لا تقتلوا يوسف و القوه فى غيابت الجب يلتقطه بعض السياره ان كنتمفاعلين
فلما ذهبوا به و اجمعوا ان يجعلوه فى غيبت الجب و اوحينا اليه لتنبئنهم بامرهم هذا و هم لايشعرون (15)
بـه هـر حـال قـرآن مـى گـويـد: (هـنـگـامى كه يوسف را با خود بردند و به اتفاق آراءتصميم گرفتند كه او را در مخفى گاه چاه بيفكنند، آنچه از ظلم و ستم ممكن بود براى اينكار بر او روا داشتند) (فلما ذهبوا به و اجمعوا ان يجعلوه فى غيابت الجب ).
فلما ذهبوا به و أ جمعوا أ ن يجعلوه فى غيبت الجب و أ وحينا إ ليه لتنبئنهم بأ مرهم هذا و هملا يشعرون (15)
مثلا از جمله رواياتى كه گفتم ارتباطى با بحث تفسير ما ندارد اين مطلب است كه دربعضى از آنها آمده كه : خداى سبحان نبوت را در دودمان يعقوب در پشت (لاوى ) قرارداد، و لاوى همان كسى بود كه مانع بقيه برادران از كشتن يوسف شد، و گفت (لا تقتلوايوسف و القوه فى غيابت الجب ...)، و همان او بود كه در وقتى كه يوسف برادرش رابه اتهام سرقت بازداشت نمود.
مؤ يّد اين معنا در خصوص حوادث عالم رويا، آن حكايت ى است كه خداى تعالى ازقول يعقوب در تاءويل خواب يوسف كرده ، و نيز آنتاءويل ى است كه يوسف از خواب خود و از خواب رفقاى زندانيش و از خواب عزيز مصركرد، و در خصوص حوادث عالم بيدارى حكايتى است كه از يوسف در روزهاى زندانيشنقل كرده و فرموده : (قال لا ياتيكما طعام ترزقانه الا نباتكما بتاءويلهقبل ان ياتيكما ذلكما مما علمنى ربى ) و همچنين آنجا كه فرموده : (فلما ذهبوا به واجمعوا ان يجعلوه فى غيابت الجب و اوحينا اليه لتنبئنهم بامرهم هذا و هم لا يشعرون ) وان شاء الله بيان آن به زودى از نظر خوانندگان خواهد گذشت .