الج

معنی کلمه الج در لغت نامه دهخدا

( آلج ) آلج. [ ل ِ ] ( اِ ) زعرور. آلوج. آژدف. ( زمخشری ).
الج. [ اَ ] ( ص ، اِ ) مردم صاحب غرور و متکبر را گویند. ( برهان ) ( هفت قلزم ). || ( اِ ) خرامیدن بناز و تنعم را نیز گفته اند. ( برهان ).
الج. [ اَ ] ( اِ ) لبلاب. ( فهرست مخزن الادویه ). زُعرور. ( منتهی الارب ) ( تفلیسی ) ( اوبهی ).
الج. [ اَ ل َج ج ] ( ع ن تف ) ستیهنده تر.
- امثال :
الج من الحمی .
الج من الخنفسا.
الج من الذباب .
الج من الکلب . رجوع شود به مجمع الامثال میدانی.

معنی کلمه الج در فرهنگ فارسی

( آلج ) ( اسم ) اژدف زعرور آلج آلوی کوهی
ستیهنده تر

جملاتی از کاربرد کلمه الج

در سال ۱۷۷۵ نخست‌وزیر بزرگ گراند الج خانه‌ای را روبروی خیابان خریداری کرد که در پشت آن یک باغ و یک خانه دوم قرار داشت. مسابقه‌ای برای طراحی یک تالار بزرگ برای پیوند دو خانه برگزار شد. جلو خانه میخانه فراماسون‌ها بود، خانه پشتی به دفاتر و اتاق‌های جلسات تبدیل می‌شد. طراحی برنده توسط توماس ساندی انجام شد.