افلاکیان

معنی کلمه افلاکیان در لغت نامه دهخدا

افلاکیان. [ اَ ] ( اِ مرکب ) ثوابت و سیارات. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( مؤید ) ( شرفنامه منیری ). ملائکه و ثوابت و سیارات. ( فرهنگ محمودی از فرهنگ شعوری ) :
شاهد نوفتنه افلاکیان
نوخط فرد آینه خاکیان.نظامی.|| ( اِخ ) طایفه ای اند از بدمذهبان. ( شرفنامه منیری ). طایفه ای باشند از بی دینان و بدمذهبان. ( برهان ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ). طایفه ای از بدمذهبان. ( فرهنگ میرزاابراهیم ). نام طایفه ای که اجرام سماوی را پرستش کنند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه افلاکیان در فرهنگ فارسی

ثوابت و سیارات . ملائکه و ثوابت و سیارات .

جملاتی از کاربرد کلمه افلاکیان

کند افلاکیان را آنچنان فاش ته پا می کشد نه آسمان را
تو آن شهی که ز افلاکیان ستانی باج ز خاک درگه تو روح قدس سازد تاج
کند ز بر کِسوَتِ افلاکیان کرد به سر مِقنَعه خاکیان
مشرف کن بساط خاکیان را منور منزل افلاکیان را
رهبر اولاد آدم مصطفی کز پیرویش تارک افلاکیان را پی سپر خواهیم کرد
جسته پیشی، خاکیان ز افلاکیان همچنین افلاکیان از خاکیان
زآه من افلاکیان اندر فغان من گمان کردم که آه آهسته بود
نیست باران این که می بارد ز ابر نوبهار گوییا افلاکیان بر خاکیانند اشکبار
تو کز آبشخور نزهتگه افلاکیان بودی چرا بر مرغکی خاکی و زندانی گذر کردی
خاکیانرا برتری ز افلاکیان نیست جز از فضل و از انعام عشق