افزای

معنی کلمه افزای در لغت نامه دهخدا

افزای. [ اَ ] ( نف مرخم ) افزا. افزاینده. فزاینده.چنانکه در روح افزای ، مهرافزای ، فرح افزای و جز آن.
- رامش افزای ؛ افزاینده رامش. رجوع به افزا شود.
- روح افزای ؛ فزاینده روح و جان. رجوع به افزا شود.
- روزی افزای ؛ افزاینده روزی. رجوع به افزا شود.
- طرب افزای ؛ سرورافزای. افزاینده طرب و شادی. رجوع به افزا شود.
- غم افزای ؛ افزاینده غم و اندوه. و رجوع به افزا شود.
- فرح افزای ؛ افزاینده شادی و فرح :
گر خون دل خوری فرح افزای میخوری
ور قصد جان کنی طرب انگیز میکنی.سعدی.و رجوع به افزا شود.
- کارافزای ؛ افزاینده کار. و رجوع به افزا شود.
- مسرت افزای ؛ افزاینده مسرت و شادی. فرح افزای. سرورافزای. و رجوع به افزا شود.
- مهرافزای ؛ افزاینده محبت و مهر. آنچه مهر و محبت را افزایش دهد :
همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال
سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت.سعدی.وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکرگویم طالع پیروز را.سعدی.و رجوع به افزا شود.

معنی کلمه افزای در فرهنگ فارسی

افزا افزاینده فزاینده

جملاتی از کاربرد کلمه افزای

اگر روزی شکارش رای باشد بردلدار جان افزای باشد
6) شناور نگه داشتن کنده‌های حفاری و مواد وزن افزای سیال به هنگام خاموشی پمپ‌ها برای جلوگیری از رسوب آن‌ها که می‌تواند منجر به گیر کردن رشته حفاری و نهایتاً مانده‌گذاری و یا از دست دادن چاه گردد.
نیروی هیبریدی را می‌توان به صورت خلاصه یک سازمان نظامی که از ترکیب سازمان‌ها، تجهیزات و روش‌های متداول و غیرمتداول در یک محیط منحصر به فرد استفاده می‌کند تا از اثرات استراتژیک و هم افزای آن‌ها بهره‌مند شود، تعریف کنیم.
بانگ روح افزای مرغ و نکهت دمساز گل عشقبازان را ببستان خواند از بیت الحزن
در عشق تو ای شکر لب روح افزای نالان چو کمانچه‌ام خروشان چون نای
نوش جان افزای (دارد) در لب نوشین چرا پاسخ تلخش مرا پیوسته زهر قاتل است
مژدگانی ده قدومش را که اینک می‏رسد آنکه جان مست شراب عشق روح‏ افزای اوست‏
از کمال لعل جان افزای خویش شورشی در بحر و کان افکنده‌ای
به‌کام دل نشاط افزای و شادی‌ کن‌ که دلها را به شادی و نشاط خویش بی‌تیمار و غم داری
حاج رانو نو در افزای از ملادک کرده حق هر چه در شش صد هزار اعداد نقصان دیده‌اند
گرچه آب خضر جام جم بشد تشنهٔ جام جهان افزای توست
به رنگی اشک سرخ از دیده جاری ست که رشک افزای گلهای بهاری ست