معنی کلمه اصیل الدین در لغت نامه دهخدا
در حق سعد نجار گوید:
نجار بچاکری تویی درخور مغ
شعر تو خطاست جمله در دفتر مغ
چشمت به کلاه مغ همی ماند راست
زیراک سپید است و کژ و در سر مغ.
و در حق پسر کاک پزی گوید:
روی تو بروشنی سبق برد از مه
وز نور تو در تو کی توان کرد نگه
با منبر تو چرخ یکی پست حقیر
با کاک تو جرم مه یکی قرص سیه.
و گوید وی از احداث است ، بیش از این از لطایف ابیات او استماع نیفتاده است. ( از لباب الالباب ج 2 ص 396 ).
اصیل الدین. [ اَ لُدْ دی ] ( اِخ ) امیراصیل الدین عبداﷲبن علی بن ابی المحاسن بن سعدبن مهدی علوی محمدی. امامی فاضل و بارع و متورع بود، حدیث گردآورد و سماع و روایت کرد، کتاب بخاری را بر شیخ علأالدین خجندی به سماع وی از ابوالوقت دارمی سماع کرد،و قسمتی از صحیح مسلم را بر شیخ عبدالرحمن بن عبداللطیف بن اسماعیل بن [ ابی ]سعد نیشابوری از فاطمی از فراوی سماع کرد و جامع دارمی از عبدالرحمان از ابوالوقت سماع کرد و سنن ترمذی نیز از وی از ابوحفص عمر دینوری سماع کرد. و از جمله مشایخ وی توان این کسان رانام برد: شیخ شهاب الدین فضل اﷲ توربشتی و شیخ شمس الدین محمدبن صفی کرمانی و شیخ معین الدین ابوذر کشکی. واو را گلچین ها یا برگزیده هایی از یکایک همه جامعهای سنن است و نیز رساله های بسیاری در مهمات دین تألیف کرده است ، همچنین او راست کتابی بنام مفاتیح الهدی و آن کتاب جامعی است در احکام و حدیث. و او هرگز سفرنکرد زیرا مصلحت خود را در اقامت میدید و در جامع عتیق حسبةً با عباراتی نزدیک بفهم که برای خاص و عام سودمند بود مذکری و وعظ میکرد و گفتار او دور از پیچیدگی و ابهام و اطاله گویی بود. به کمی و فزونی شنوندگان نمی نگریست و به اعراض یا رغبت آنان اعتنا نمی کرد بلکه حدیثهای رسول خدا ( ص ) را به هر طالب تشنه و دلبسته ای تبلیغ میکرد و در راه خدا به مجاهده میپرداخت و از سرزنش ملامتگر نمی هراسید. و چون کتب اهل اعتزال در شیراز آشکارا شد دامن در چید و آهنگ سفر کرد وگفت : من در شهری که کلمه های معتزله و خزعبل های بیهوده منتشر گردد سکونت نمی گزینم. و چون خبر به اتابک ( گویا منظور اتابک ابوبکر است ) رسید او اصیل الدین را از این آهنگ بازداشت و مردم را بخواندن و آموختن کتابهای اهل سنت و دوری از ضلال و بدعت فرمان داد. اصیل الدین را کرامتهای فراوان است و گروهی بسیار از مردم بسبب وی تربیت یافتند. وی بسال 685 هَ. ق. درگذشت. ( از شدالازار ص 325 ). رجوع به حواشی همان صفحات شود.