معنی کلمه اصبهانی در لغت نامه دهخدا
اصبهانی. [ اِ ب َ ] ( اِخ )خواهرزاده کورتکین بود و کورتکین از رجال عصر المتقی باﷲ ( اوایل قرن 4 هجری ) بشمار میرفت. و اصبهانی را به واسط فرستاد و او جوانی زیباروی بود و سپاهی باوی به واسط رفت. رجوع به الاوراق ص 204 و 205 شود.
اصبهانی. [ اِ ب َ ] ( اِخ ) ابوربیعة ممولةبن عبداﷲ خویی اصفهانی نحوی. نزیل دمشق بود و بسال 230 هَ. ق. درگذشت. صاحب عیون التواریخ آرد: او را تصنیفات بسیاریست که از آنجمله است الجماهر، در نحو. ( از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 472 ). و رجوع به ابوربیعة و مموله شود.
اصبهانی. [ اِ ب َ ] ( اِخ ) ابوطاهر احمدبن محمدبن احمدبن محمدبن ابراهیم سلفی اصفهانی. رجوع به ابوطاهر و احمد و عیون الانباء ج 2 ص 191 شود.
اصبهانی. [ اِ ب َ ] ( اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن قوام السنةاسماعیل بن محمدبن احمد طلحی بستی اصفهانی. در حیات پدر خود بسال 526 هَ. ق. درگذشت. صاحب طبقات الشافعیه آرد او را تصانیفی است از قبیل : التحریر فی شرح الجامع الکبیر از بخاری. ( از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 87 ). و رجوع به ابوعبداﷲ و محمد و قوام السنة شود.
اصبهانی. [ اِ ب َ ] ( اِخ ) ابوالمنذر نعمان بن عبدالسلام تمیمی اصبهانی. محدث بود و بسال 183 هَ. ق. درگذشت. او راست رساله هایی در حدیث. ( از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 495 ). و رجوع به ابوالمنذر و نعمان بن عبدالسلام شود.
اصبهانی. [ اِ ب َ ] ( اِخ ) ابومنصور محمدبن علی اصبهانی نحوی و لغوی. از ندیمان صاحب بن عباد بود و بسال 486 هَ. ق. درگذشت و گویند در سال 416 حیات داشت. او راست : ابنیةالافعال. انتهازالارب فی تفسیر المقلوب من کلام العرب. الشامل در لغت. شرح الفصیح تألیف ثعلب در لغت. ( از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 76 ). و همین مؤلف درج 2 ستون 63 اصبهانی دیگری بنام محمدبن عمر اصبهانی مکنی به ابومنصور نحوی نقل کرده و گوید وی بسال 415حیات داشته و کتاب ابنیةالافعال را به وی نسبت داده است. همچنین در ستون 69 همین جلد اصبهانی دیگری بنام محمدبن احمد آمده است که شرح فصیح ثعلب به وی نسبت داده شده است. و رجوع به اصبهانی محمدبن احمد شود.