معنی کلمه استیلاء در لغت نامه دهخدا
تا نمیرم من تو این پیدا مکن
دعوی شاهی و استیلا مکن.مولوی.- استیلا پیدا کردن ؛ تسلط یافتن.مالک شدن. تملک حاصل کردن. مستولی شدن.
- استیلا یافتن ؛ ظفر یافتن. فایق شدن. چیره شدن.
|| طلب ولایت کردن. || به پایان چیزی رسیدن. یقال : استولی علی الامر؛ اذا بلغ الغایة فیه. ( منتهی الارب ). || بودن کوکب در درجه ای از برجی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد. الاستیلاء عند المنجمین هو کون الکوکب مستولیاً و المستولی علی جزء من اجزاء فلک البروج عندهم کوکب یتصل بذلک الجزء بالنظر او التناظر. و یکون له فی ذلک الجزء حظ بان یکون ذلک الجزء فی بیته و فی شرفه او فی مثلثة الاولی او الثانیة او الثالثة او فی حدّه او فی وجهه ، و یکفی فی النظر اتصال البرجیّة و فی التناظر یشترط اتصال الجزئیة. و عندالبعض یکفی اتصال البرجیةفیه ایضاً و عند البعض یشترط فی النظر ایضاً اتصال الجزئیّة کما فی التناظر و البعض لایشترط الاتصال اصلاً.لکن الاکثرین علی اشتراط الاتصال. فان الساقط الذی له حظ فی الجزء لایسمی مستولیاً علی ذلک الجزء و الکوکب الذی یکون حظه اقوی مقدم علی الذی یکون حظه اضعف. والکوکب الذی له حظّ فی ذلک الجزء ان وقع فی حظه یکون قوّته مضاعفة. هذا خلاصة ما ذکره عبدالعلی البیرجندی فی شرح زیج الغبیگی و غیره. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- استیلاء بر جزء مقدم ؛ در اصطلاح احکامیان ، ناظر بودن کوکب صاحب حظ است بر جزء اجتماع یا استقبال مقدم.