ازوج

معنی کلمه ازوج در لغت نامه دهخدا

ازوج.[ اُ ] ( ع مص ) بشتافتن. ( منتهی الارب ). || ازوج از؛ کاهلی کردن آنگاه که یاری از وی خواهند.

جملاتی از کاربرد کلمه ازوج

آهنگریان(آهنگرج)، دادجو، دادویی (دادو)، محمودی، وریج، مجلج، میارج، ازوج، عسگریان(عسگرج)، یزدانی، مشایخ، نقیبی، پور ملکی، لکورج، منصورسمایی، فقیه(فقیه نصیری، فقیه سلطانی، فقیه عبدالهی)، ملک مرزبان، هرسیج(هرسج)، انگریج(انگورج)، شرج، رودگر، گلامرج الیاسی،چلاجور(چلاجورج). پسوند "ج" که در نام طوایف طبری تبار کلاردشت وجود دارد به معنای "مالک" است.