ارکند

معنی کلمه ارکند در لغت نامه دهخدا

ارکند. [ اَ ک َ ] ( اِخ ) مذهبی از علم نجوم هندیان مقابل سندهند و ارجبهر.( قاضی صاعد اندلسی ). || زیج ارکند؛ زیجی هندی است و آنرا سابق بر ابوریحان ترجمه کرده اند و چون نامفهوم بوده و الفاظ هندی را عیناً نقل کرده بودند، بیرونی بار دیگر آنرا ترجمه و تهذیب کرده است.

جملاتی از کاربرد کلمه ارکند

حدیث زلف چو زنجیرت ارکند سلمان به هیچ در سخنی کز سر جنون آید
تیزی که زیر دامن چرخ ارکند بخور تیزش از دماغ زحل خون روان کند
میخ در چشم هلال ارکند از نعل سزد دست وپایی که ز خون شفقش رنگ حناست
به معجزم می ماند ارکند جبریل ادای شعرم بر بام گنبد شعری
عجبی نیست زدارائی عدل سلطان ماهتاب ارکند از رفق رفو کتانرا
بنده تدبیر ارکند محتاج تقدیر خداست لیک تقدیر خدا محتاج بر تدبیر نیست
در سیر خامهٔ تو چو با دست ، ارکند بر صفحهٔ بیاض جواهر نثار باد
هزار ملک سلیمان دهد به باد فنا به بال همت او موری ارکند طیران
همچنین باشد ارکند جودت مدد خادمت به ماء عنب