اخلاصی

معنی کلمه اخلاصی در لغت نامه دهخدا

اخلاصی. [ اِ ] ( ص نسبی ، اِ ) قسمی درهم و شاید درهم اخلاصیه یعنی درهم قل هواللهی باشد : بدین یک بیت او را صدهزار درم اخلاصی داد. ( تاریخ بیهق ).

جملاتی از کاربرد کلمه اخلاصی

دلی با حق به پیوندد که اخلاصی در آن باشد کسی مخلص تواند شد که خود را بر خطر بندد
چون عمر رضی الله عنه با آن صدق و اخلاصی که داشت از حذیفه می پرسید که بر من از نشان نفاق چه بینی راست بگوی و میندیش. پس مومن راه تقوی می رود و می ترسد و عابد ابله به ظاهر عملی می کند و دل به پلیدی کبر و پندار آلوده و از آن نترسد. و به حقیقت هرکه قطع کرد که وی از دیگری بهتر است، عبادت خود بدین جهل حبطه کرد که هیچ معصیت از جهل عظیمتر نیست.
شاه اسکندر و، تو آینه اخلاصی از تو بر شاه شود صورت احوال عیان
هر سبک روح را که اخلاصی است قیمت او گران همی‌یابم
عزم و اخلاصی بده تا معرفت گیرد کمال معرفت کامل چوشد اخلاص کاملتر شود
ز اخلاصی که دارد شه مظفر بخاک درگهت از جان و از دل
شاه عباس به حاتم بیگ دستور داد تا اگر از اطوار امیر خان رایحۀ اخلاصی استشمام نمود او را مشمول شفقت شاهی نماید و ایل جلالی را از پای قلعه کوچ دهد وگرنه او را سرکوب نموده و الکای او را به جلالیان قسمت گرداند تا در آن جا اقامت کرده سایر طاغیان اکراد را قلع و قمع نمایند.
تو گفتی بندهٔ خواهم که اخلاصی در او باشد چه در دست تو می‌باشد گر اخلاصم دهی آنم
گر بری ره به چنین اخلاصی باشی اندر صف مردان خاصی
پذیرفت آن دعا و حمد را شاه به اخلاصی که بود از دل بدو راه
بیند آنرا که درون تیرهٔ بی اخلاصی سرب ریزد به گلو شحنهٔ حکمت چو تفک