معنی کلمه اجابه در لغت نامه دهخدا
هرچه بگویم ز دعا، کردگار
دعوت من بنده اجابت کناد.مسعودسعد.و بقضاء حاجت و اجابت التماس زبان دادی. ( کلیله و دمنه ). امیر ناصرالدین از فرط کرم و کمال مکارم که باری تعالی در ذات همایون اونهاده بود بر خود واجب ساخت و این دعوت را اجابت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). ملتمس ایشان به اسعاف پیوست و دعوت ایشانرا اجابت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). نبشته بود که حسن ظن بزرگان بیش از فضیلت ماست و تشریف قبولی که فرمودند بنده را امکان اجابت میسر نشود. ( گلستان ). شیخ رضا داد بحکم آنکه اجابت دعوت سنّت پیغمبر است. ( گلستان ). || ( اصطلاح طب ) قضای حاجت. تخلیه.دفع براز کردن. دفع فضلات.