ابوموسی اشعری

معنی کلمه ابوموسی اشعری در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابوموسی اشعری (متوفای ۵۲ ق) از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) بود که به واسطه تاثیرش در امر حکمیت پس از جنگ صفین و انتقال خلافت به بنی امیه، شهرت خاصی یافت.وی در دانش قضا تبحر داشت و از فقهای دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) ، و از اصحاب فتوی در روزگار عمر و عثمان به شمار می رفت.
ابو موسی نامش عبدالله پسر قیس بن سلیم بن حضار، از مردم قریه رمع یکی از قرای یمن و اشعریان آن جا بود
الحموی، شهاب الدین ابو عبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیة، ۱۹۹۵م، ج۳، ص۶۸.
گزارش های متفاوتی درباره ی چگونگی و زمان اسلام آوردن وی وجود دارد. بنا به گزارش برخی از مورخین، ابوموسی برای پیمان بستن با سعید بن عاص بن امیة (ابو احیحة) به مکه آمد و در آن جا مسلمان شد و در سال پنجم بعثت به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) همراه جعفر بن ابیطالب به حبشه هجرت کرد.
ابن عبد البر، ابو عمر یوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲، ج۳، ص۹۷۹.
ابوموسی تا دوران خلافت ابوبکر بر امارت و قضای یمن باقی بود
قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبد الملک قمی (در ۸۰۵)، تحقیق سید جلال الدین تهرانی، تهران، توس، ۱۳۶۱ش، ص۲۹۳.
...
[ویکی شیعه] عبدالله بن قیس (درگذشت۵۲ق) مشهور به ابوموسی اشعری که یکی از صحابی پیامبر(ص) بود. شهرت ابوموسی در منابع تاریخی عمدتاً به خاطر نقش وی در امر حکمیت پس از جنگ صفین است که به نمایندگی از طرف امام علی(ع) برای حکمیت انتخاب شد. امام، از انتخاب او راضی نبود، ولی با اصرار و اجبار برخی از لشکریانش به این کار مجبور شد. سرانجام ابوموسی از عمرو عاص (نماینده معاویه در حکمیت) فریب خورد.
اصل او از طایفه اشعر از قبایل یمنی است که خود بخشی از قبیله قحطان به شمار می رفت. مادرش ظبیه که عدنانی بود بعدها اسلام آورد و در مدینه از دنیا رفت.
[ویکی اهل البیت] نام ابوموسی اشعری، عبدالله، نام پدرش قیس بن سلیم و نام مادرش ظبیه بود. وی از قبیله «اشعر» و اهل یمن بود. کنیه اش ابوموسی بود و در تاریخ به همین کنیه شهرت دارد. ابوموسی اشعری در سالهای آغازین اسلام از یمن به مکه آمد و با سعید ابن عاص پیمان بست و حلیف او شد. (یعنی سعید بن عاص سوگند خورد که از او حمایت کند و از پایمال شدن حقوقش جلوگیری نماید.)
ابوموسی در مکه مسلمان شد، به یمن بازگشت و تا سال 7 هجری در یمن ماند. در آن سال همراه با عده ای از بستگانش از راه دریا راهی مدینه شد. جعفر بن ابیطالب و گروهی دیگر از مهاجران حبشه نیز در همان هنگام از حبشه عازم مدینه بودند. کشتی ابوموسی همزمان با کشتی جعفر به سواحل حجاز رسید و آنها در جنگ خیبر با هم خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتند. این ورود همزمان باعث شده است که عده ای از مورخین به غلط، ابوموسی را از مهاجران حبشه به شمار آوردند.
ابوموسی از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله مامور جمع آوری زکات مردم زیبد و عدن شد و پس از رحلت رسول خدا در فتوحات ایران و سوریه شرکت کرد. او که از فرماندهان سپاه مسلمانان به شمار می رفت، از سوی عمر ابن خطاب حاکم بصره شد، اما عثمان او را عزل کرد. از آن پس ابوموسی برای زندگی به کوفه رفت و در سالهای پایانی خلافت عثمان به درخواست مردم کوفه، به جای سعد ابن عاص حاکم کوفه شد.
در آغاز حکومت امام علی علیه السلام نیز بر این سمت باقی بود. امام به او دستور داد مردم کوفه را برای رویارویی با سپاه ناکثین در جنگ جمل بسیج کند، اما ابوموسی به این بهانه که این کار فتنه انگیزی است از اطاعت امام خودداری کرد و حتی از مردم خواست به کمک هیچ گروهی نشتابند تا از فتنه به دور باشند. حضرت علی علیه السلام نیز او را که فردی ساده لوح بود، از حکومت کوفه عزل کرد. از آن پس ابوموسی از امام دلخور بود. وی عبدالله ابن عمر را شایسته خلافت می دانست و بر علی علیه السلام مقدم می داشت.
در ماجرای حکمیت در جنگ صفین با اصرار گروهی از یاران فریب خورده ی حضرت علی علیه السلام، نماینده سپاه امام شد و با نیرنگ عمروعاص، علی علیه السلام را از حکومت خلع کرد. از این رو ابوموسی در جریان حکمیت خیانت بزرگی در حق امام علی علیه السلام و دیگر یاران آن امام کرد و مستحق نفرین های حضرت علی علیه السلام گردید. ابوموسی پس از شهادت حضرت علی علیه السلام به مکه رفت و در سال 42 یا 52 هجری درگذشت.

جملاتی از کاربرد کلمه ابوموسی اشعری

بعضی گفته‌اند شیخ ابوالحسن‌اشعری از انتساب به جدّ نهم خود یعنی ابوموسی اشعری، شهرت «اشعری» را یافته است و خود ابوموسی هم منسوب است به طایفه‌ی اشعر، که قبیله‌ای در یمن بودند.
از میان صحابه مشهور ده نفر آنها در شمار مفسران قرآن ذکر کرده‌اند که عبارتست از خلفای چهارگانه، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، اُبیّبن کعب، زیدبن ثابت، ابوموسی اشعری و عبدالله بن زیبر. در میان خلفای چهارگانه علی بن ابیطالب دارای بیشترین بیانات تفسیری می‌باشد. سیوطی عالم اهل سنت علت آن را اینطور ذکر کرده‌است که سه خلیفه نخست بسیار زودتر از علی بن ابیطالب وفات کرده‌اند و در زمان آنها مردم نیاز شدیدی به تفسیر قرآن احساس نمی‌کردند. سیوطی معتقد است از میان صحابه علی بن ابیطالب، عبدالله بن عباس و عبدالله بن مسعود ابیبن کعب به کثرت روایت در تفسیر ممتاز گشته‌اند. زرکشی علی ابن ابیطالب و سپس ابن‌عباس شاگرد وی را سرآمد صحابه در تفسیر می‌داند.
محمد به ابوذر علاقه داشت و وی را یکی از ۱۴ رفیق خود شمرده بود. درباره وی گفته بود آسمان بر کسی راستگوتر از ابوذر سایه نیفکنده و زمین مانند او را حمل نکرده است. صداقت ابوذر در بین عرب ضرب المثل بود. با این حال هیچگاه مسئولیتی از طرف محمد به وی واگذار نشده بود و از آنان که بعد از مرگ محمد مقام سیاسی می‌پذیرفتند دوری می جسبت. از همین روی ابوموسی اشعری وی را برادر خطاب می‌کند اما وی در جواب می گوید پیش از آنکه مسئولیتی در خلافت عثمان به عهده بگیری برادرت بوده‌ام.
زمانی که عثمان بن ابی‌العاص توج را گشود، شهرگ با لشکری به سوی ریشهر (بوشهر امروزی) رفت. در اینجا نیز جنگی درگرفت و لشکر پارسیان شکست خوردند و شهرگ نیز کشته شد. پس از فتح ریشهر، فارس به‌طور کلی ضعیف شد و تا زمان عثمان تمامی آن به تصرف اعراب درآمد. عمر پس از فتح توج در نامه‌ای از عثمان خواست تا برادرش را به عمان و بحرین گمارد و خود در پارس پیشروی کند. خلیفه نامه‌ای هم به ابوموسی اشعری فرستاد تا به کمک عثمان بشتابد.
در سده نخست هجری (۶۳۸ میلادی) حفرالباطن تنها مسیری در بیابان بود که زائرانی که از عراق به مکه می‌رفتند از آن گذر می‌کردند. در آن زمان در این سرزمین هیچ آبی در دسترس نبود و مسافران ناچار بودند مسافتی طولانی را بدون دسترسی به آب بپیمایند. در زمان فرمانروایی عثمان بن عفان (۶۴۴ تا ۶۵۶ م) شکایت زائران به گوش ابوموسی اشعری، از یاران پیامبر اسلام، رسید و او به این امر رسیدگی کرده و چاه‌هایی را در این منطقه (در دره باطن) حفر کرد و از آن زمان این محل به نام حفرالباطن (چاه دره باطن) معروف شد.
در سال ۲۳ قمری پس از به قدرت رسیدن عثمان به عنوان خلیفه جدید، ساکنان شاپور به رهبری برادر شهرگ شورش کردند. آنان نیز که دریافتند کاری از پیش نمی‌برند، پس از اندکی پایداری از عثمان امان خواستند و با پرداخت جزیه صلح نمودند. اهالی شاپور برای سومین بار در سال ۲۶ پیمان خود را شکستند و عثمان با ابوموسی اشعری شهر را دوباره به جنگ فتح کرد.