ابوسعد

معنی کلمه ابوسعد در لغت نامه دهخدا

ابوسعد. [ اَ س َ ] ( ع اِ مرکب ) هَرَم. ( المزهر ). پیری. کِبَر. ابوزید.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) گویند کنیت لقمان حکیم است.
ابوسعد. [ اَس َ ] ( اِخ ) تابعی است و از زیدبن ارقم روایت کند.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ )صحابی است و اسماعیل بن ابی خالد از وی روایت کند.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) محدّث است و سیف بن میسره از او روایت کند.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) آدم بن احمدبن اسد هروی.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ابن ابی عصرون عبداﷲبن محمد شافعی. او راست : تعلیقی بر مهذّب ابواسحاق شیرازی. و بعضی کنیت او را ابوسعید گفته اند. رجوع به ابن ابی عصرون... شود.
ابوسعد.[ اَ س َ ] ( اِخ ) ابن ابی فضاله حارثی. صحابی است.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ابن اخی العوفی. محدّث است.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ابن حمدون. او راست : کتاب تذکره. ابن خلکان کنیت او را ابوالمعالی و ذهبی ابوسعد گفته و نیز ذهبی وفات او را در سال 608 هَ. ق. آورده است. رجوع به ابن حمدون شود.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ابن سَعد الانصاری. محدّث است.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ابن وهب. از بنی قریظه یا بنی النضیر. صحابی است. صاحب استیعاب گوید حق این است که ابوسعد از بنی النضیر است.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) احمدبن میسر. رجوع به ابومحمدبن میسر الصاغانی... شود.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ادریسی. رجوع به محمد ادریسی شود و بعضی کنیت او را ابوعبداﷲ گفته اند.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ازدی. محدّث است. او از ابن عمرو و از او عمش روایت کند.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ازدی. تابعی است. او از زیدبن ارقم و از او سدی و یزیدبن ابی زیاد روایت کنند.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) اسماعیل بن ابی صالح کرمانی. رجوع به اسماعیل... شود.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) اسماعیل بن علی سمان. محدّث معتزلی. خطیب صاحب تاریخ بغداد از او بسیار روایت کرده و وفات او به سال 445 هَ. ق. بوده است. رجوع به اسماعیل... شود.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) اسماعیل بن علی مفتی. رجوع به اسماعیل... شود و در کشف الظنون بجای ابوسعد، ابن سعد آورده است.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) الأعمی. محدّث است و عطاء و ابن جریح از او روایت کنند.
ابوسعد. [ اَ س َ ] ( اِخ ) اعور، مولی حذیفه. محدث است. ( الکنی للبخاری ).

معنی کلمه ابوسعد در فرهنگ فارسی

پیری کبر
تابعی است

جملاتی از کاربرد کلمه ابوسعد

از جدم شیخ الاسلام ابوسعد شیخ رحمه اللّه روایت کردند کی او گفت وقتی براهی بیرون شدیم با جمعی از درویشان، بارانی سخت بیامد، ما در پناهی شدیم چند شبانه روز و ستوران بی‌برگ مانده بودند، یکبار از دل تنگی بر زفان من رفت این چیست کی می‌کنی؟ آن شب بخفتم شیخ را بخواب دیدم کی گفت ای بوسعد چنان سخن گفتن بچه کار آید، چندان گوی کی در شفاعت ما گنجد. بیدار شدم، توبه کردم و بسیار بگریستم.
امین حضرت ابوسعد کز سعادت او فزوده حشمت اسلاف و دولت اَعقاب
ریْوَنْد، شهری از توابع بخش باشتین شهرستان داورزن در استان خراسان رضوی است. نام قدیم این شهر، «ریوَد» است این نام، در بیشتر کتاب‌های قدیم جغرافیایی و رجالی، از جمله «معجم‌البلدان» یاقوت حموی و «الانساب» عبدالکریم ابوسعد سمعانی و «اللباب» ابن اثیر، به خاطر یکی از محدثان و شاعران برخاسته از آن، به نام شعرانی ریودی، ذکر شده است.
بُروغَن، روستایی است از توابع بخش باشتین و در شهرستان داورزن استان خراسان رضوی ایران. ابوسعد محسن بن محمد بَروقَنی معروف به حاکم جِشُمی (درگذشته ۴۹۴ هجری) عالم و متکلم معتزلی و زیدیه در قرن پنجم، منسوب به این روستا است. جالب است بدانید نام خانوادگی اکثر افراد منتسب به این روستا بروغنی میباشد.
خواجه ابوسعد محمد که هست صدر فلک‌ همت خورشید فر
ابومنصور آوی برادر ابوسعد آوی از وزیران آل بویه بوده‌است.
احمد مجید هزامی مشهور به ابوسعد زرگانی متولد سال ۱۳۴۳ خورشیدی است. ابوسعد از نوازندگان عرب خوزستانی و متولد روستای زرگان ابوفاضل از توابع شهرستان اهواز است. او بیشتر در خوانندگی به سبک علوانیه و نوازندگی با ساز ربابة شهرت دارد. همچنین پس از تجلیل وی در هشتمین جشنواره موسیقی نواحی بر شهرتش افزوده شد. او نوازندگی را از دو پیشکسوت موسیقی جنوب ایران حسان اگزار چنانی زاده و علوان الشویع آموخت
ابو سعد منصور بن حسن بن حسین آوی مشهور به ابوسعد آوی (زاده نیمه قرن چهارم هجری قمری - درگذشته ۴۲۲ هجری قمری) فقیه، محدث، شاعر، تاریخ‌نگار و وزیر آل‌بویه اوایل قرن پنجم هجری است.
سر سعادت ابوسعد کز کفایت او همی فزاید ملک شه ملوک شکار
دومین شب جشنواره موسیقی نواحی با اجرای ابوسعد زرگانی آغاز شد و این هنرمند اهوازی مخاطبان را میزبان موسیقی عربی با ساز «رباب‌الشاعر» یا ربابة کرد. همچنین در این مراسم از ساز رباب یا رباب الشاعر برای نخستین بار در همایشی ملی رونمایی شد که رسانه‌های ملی آن را «ساز عجیب ربابه» خواندند.
سر سعادت ابوسعد افتاب سعود که شد صنم قلم او و آفتاب شمن
گزین شمس دین زین‌ِ ملکِ سلاطین اجل سعد دولت ابوسعد هندو
قبلهٔ دولت ابوسعد خداوند سعود دادگر محتشم داد ده داد ستان