ابن یامین. [ اِ ن ُ ] ( اِخ ) نام یکی از دوازده سبط یعقوب نبی که با یوسف از یک مادر بود.چون کلمه ابن بمعنای پسر در زبان عبری بدون همزه است گاهی این لفظ بتقلید یهود بِن یامین گفته میشود و مرکب از دو کلمه است : بِن ( پسر ) و یامین ( یمین ) : دگر ابن یامین امین پدر کزآن مهربانتر نبودش پسر.شمسی ( یوسف و زلیخا ).چو یوسف نیست کز قحطم رهاند مرا چه ابن یامین چه یهودا.خاقانی.دل یوسف عهد خون است گوئی ز نادیدن ابن یامین ثانی.سلمان ساوجی.
معنی کلمه ابن یامین در فرهنگ فارسی
نام یکی از دوازده سبط یعقوب نبی
معنی کلمه ابن یامین در دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:بنیامین
جملاتی از کاربرد کلمه ابن یامین
رفت یوسف ، ترا در انده او غمگساری چو ابن یامین کو؟
چو پیش یوسف آمد ابن یامین نشاندش هم نفس بر تخت زرّین
پس آنگه گفت هان ای ابن یامین چرا زردست روی تو بگو هین
چه میدانست هرگز ابن یامین که دارد در بر خود جان شیرین
دریغا ای دوست از کلمهٔ «المر» چه فهم کردهای؟ بشنو: میم «المر» مشرب محمد است، ورای «المر» مشرب ابلیس. به عزتش که هرگز خداوند بی واسطه نگوید که چنین کن؛ او هیچ کاری نکند. اگر «وَما یَنْطِقُ عَن الهَوی» در حق مصطفی دانستهای ممکن باشد که این سخن نیز بدانی «لَقَدْ کانَ فی قِصَصِهِم عِبْرةٌ لِأُولی الألباب». از عبرتها یکی این آمد که ابن یامین در درون پرده با قومی که درون پرده بودند، دانستند که او دزدی نکرد؛ اما یوسف او را گفت: بیرون پرده، چنین خبر ده که من دزدم.
بزرگی گفت چون یوسف چنان خواست که خود با ابن یامین دل کند راست
چنان کو گفت بنشستند با هم نشاندند ابن یامین را بماتم
نه ابن یامین زان زخم یافت یوسف خویش؟ به چشم لطف نظر کن به جمله آثارم