ابجر

معنی کلمه ابجر در لغت نامه دهخدا

ابجر. [ اَ ج َ ] ( ع ص ) آویخته ناف. مرد برآمده ناف. ناف بیامده. ( دستوراللغة ). درازناف. آنکه مبتلا به بجره است. مرد برآمده ناف و کلان شکم. مؤنث : بَجْراء. ج ، بُجْر، بُجْران. || ( اِ ) رسن کشتی. || ( اِخ ) نام مردی. ، ( آب جر ) آب جر. [ ج َ ] ( اِ مرکب ) جزر. مقابل مد.

معنی کلمه ابجر در فرهنگ معین

( آب جر ) (جَ ) [ فا - ع . ] (اِمر. ) جزر.

معنی کلمه ابجر در فرهنگ فارسی

آویخته ناف
( آب جر ) ( اسم ) جزر . مقابل مد.
جزر مقابل مد

جملاتی از کاربرد کلمه ابجر

سابقه اسلام در اتیوپی به دوران بنیانگذاری این دین می‌رسد که در سال ۶۱۵ میلادی، هنگامی که گروهی از مسلمانان که به وسیلهٔ محمد هدایت شده بودند، برای فرار از آزار و اذیت اهالی مکه، از طریق اریتره امروزی به اتیوپی آمدند، کشوری که اشما بن ابجر، یک پادشاه مسیحی معتقد در آنجا حکومت می‌کرد. یکی از نفرات گروه، بلال ابن ریبه، اولین مؤذن، شخصی که پیروان دین (اسلام) را به نماز فرا می‌خواند، و یکی از برجسته‌ترین یاران محمد، اهل ابیسینیا (اریتره، اتیوپی و غیره) بود. همچنین، بزرگترین گروه قومی غیر عرب حامی محمد، اهالی اتیوپی بودند.