معنی کلمه بارهی در لغت نامه دهخدا بارهی. [ رَ ] ( اِ مرکب ) باراهی و چگونگی حالت راه راست. ( ناظم الاطباء ). با راه و با راهی. ( دِمزن ).بارهی. ( اِ ) جدوار. ( ناظم الاطباء ) ( دِمزن ). زدوار. زرنباد . زرنب. ماه پروین.
جملاتی از کاربرد کلمه بارهی چرخ همی نه از فسون رنگ بباخت بارهی شیر شکار میکند حیله او به روبهی تو چو سوسن ده زبانی بارهی ورچه من باتو چو غنچه یکدلم