بارشد. [ رَ ش َ ] ( ص مرکب ) مجازاً کامیاب. پیروز. موفق. رستگار : شیر را چون دید کشته ظلم خود میدوید او شادمان و بارشد .مولوی.و رجوع به رشد شود.
جملاتی از کاربرد کلمه بارشد
زرینکمر روستایی است از توابع شهر بلده نور که با پل دو آب ۴۵ کیلومتر و با پل زنگوله ۱۱۷ کیلومتر فاصله دارداین روستا حدود ۶۰۰ نفر در تابستان و در زمستان ۳۰۰ نفر جمعیت دارد این روستا ۵ شهید والامقام دارد از جمله بناهای مذهبی امامزاده ابراهیم و سقاخانه این روستا است این روستا بعد از شهر بلده بیشترین کودک دبستانی را دارد رودخانه هراز از این روستا عبور میکند و… جمعیت این روستا در سال ۸۵ ۱۰۳ نفر بوده ولی بارشد جمعیت بالا آمدهاست
زمانيكه ابراهيم (عليهالسلام ) متولد شد، پدرش تصميم گرفت جريان را به نمرودگزارش دهد، همسرش او را ملامت نموده و گفت : مى خواهى به دست خودت فرزندت را بهكشتن دهى ! من براى اينكه نمرود از جريان با خبر نشود و دردسرى براى تو فراهمنگردد اين كودك را در يكى از غارها پنهان مى كنم تا اگر از بين رفتنى است به دستخود ما از بين نرفته باشد. شوهرش اين پيشنهاد را پذيرفت و گفت پس زودتر تا كسىنفهميده او را ببر، مادر ابراهيم طفل را برداشت و رو به بيابان گذاشت ، تا به غارىرسيد و او را پس از آنكه از پستان خود سير كرد در غار گذاشت و سنگى بر در غار نهادو به شهر برگشت . خداى متعال رزق اين طفل را در انگشت ابهامش قرار داده بود،طفل هر وقت گرسنه مى شد سر انگشت خود را در دهان مى گذاشت و مى مكيد، ابراهيم بارشد غير طبيعيش در هر روز به مقدار يك هفته سايراطفال و در يك هفته به مقدار يك ماه و در يك ماه به مقداريكسال رشد مى كرد.