باربست

معنی کلمه باربست در لغت نامه دهخدا

باربست. [ ب َ ] ( مص مرکب مرخم ) بار بستن :
کنون کاوفتادت ز غفلت بدست
طریقی نداردبجر باربست.سعدی ( بوستان ).

جملاتی از کاربرد کلمه باربست

خاقان قضای ایزد باربست از قیاس بر دشمنان دین همه شور و شر و بلا
زن بود انکس که از عالم نه زینسان باربست راه عقبا هر که زانسان رفت او را مرد خوان