بار دل
جملاتی از کاربرد کلمه بار دل
منزل او دور و بر من کوههای بار دل کی تواند برد با این بارها محمل مرا
نخل امید مرا جز بار دل حاصل نبود حیف ازان عمری که صرف باغبانی شد مرا
نبست محملم امداد همنوایی کس ز بار دل به ته کوه چون صدا ماندم
زین یک نفس متاع که بار دل است و بس شور هزار قافله در بار میرسم
در محفل که راه بیابی گران مباش از حرف سخت بار دل دوستان مباش
گر این بار دل من آسمان خواهد که بردارد نجنبد هیچگه از جای خود چون من ناتوان گردد
که بار دل بیفزاید حدیث من دو چندانش
اگر همراه مایی، خیر باد هر دو عالم کن که بوی پیرهن بار دل این کاروان گردد
گرچه از آزادگانم میشمارند اهل دید رفته است از بار دل چون سرو، پا در گل مرا
چون یکچندی بر این برآمد صد بار دل از زمین برآمد
سوی تو بارها شتافته ام بار جز بار دل نیافته ام