بار جستن. [ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) رخصت یافتن. اجازت گرفتن برای دخول بنزد شاه یا امیری : بر درگهش نشسته بزرگان و مهتران ازبهر بار جستن و بر ما گشاده در.فرخی.
جملاتی از کاربرد کلمه بار جستن
خرد درجهان چون درخت وفاست وزو بار جستن دل پادشاست
بر درگهش نشسته بزرگان و مهتران از بهر بار جستن و بر ما گشاده در
ز دود تنگ فضای سپند این محفل به دوش ناله گرفتهست بار جستن خویش