بادیه پیمای

معنی کلمه بادیه پیمای در لغت نامه دهخدا

بادیه پیمای. [ ی َ / ی ِ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) آنکه بادیه پیماید. رونده در بادیه. صاحب آنندراج آرد: از عالم دوزخ آشام است. نورالدین ظهوری گوید :
جرس محمل مقصود چنین نغمه سرا
به ثنای قدم بادیه پیمای من است.( از آنندراج ).صیدگری بود عجب تیزبین
بادیه پیمای و مراحل گزین.نظامی.|| اسب تندرو. ( ناظم الاطباء ). اسب تیزرفتار. || مسافر. ( ناظم الاطباء ). مردم سیاح و بیابانگرد.

معنی کلمه بادیه پیمای در فرهنگ فارسی

رونده در بادیه

جملاتی از کاربرد کلمه بادیه پیمای

کعبه که بود بادیه پیماش جهانی خواهد که شود بادیه پیمای مدینه
ما بی خبران بادیه پیمای خیالیم دریا کش یک دشت سراب است دل ما
هر قدم ز آبله اش، باغ و بهار است حزبن دل دیوانهٔ من بادیه پیمای خوشی ست
ناخن خار رهت عقده گشا افتادهست خاطر آبلهٔ بادیه پیمای تو خوش
مجنون روزگار توام کز غم تو خو با آهوان بادیه پیمای کرده ام
درکار حزین کن نگهی گرم، که فردا بی هوش بود بادیه پیمای قیامت
سرگشتگان بادیه پیمای عشق را هجر تو ره نمود به سر منزل عدم
خبر از لیلی سرگشته ی خود باز نیافت سالها شدکه جنون بادیه پیمای دل است
مشکل‌ که توان برد به افسون تماشا آسودگی از بادیه پیمای تغافل
تویی آن بادیه پیمای بیابان پرورد که ز تو هست بیابان همه دم رشک چمن