بادگان

معنی کلمه بادگان در لغت نامه دهخدا

بادگان. ( ص مرکب ، اِ مرکب ) حافظ و حفظکننده. ( برهان ) ( انجمن آرا ). حافظ و نگاهدار. ( ناظم الاطباء ). حافظ خانه. ( آنندراج ). || خازن و خزانه دار.( برهان ). خازن و خزینه دار. ( ناظم الاطباء ). پاسبان گنجینه. گنجور. خزانه. ( آنندراج از برهان. در برهان خزانه نیامده است ). || ( اِ مرکب ) پیش و پس گریبان جامه را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بادگان در فرهنگ فارسی

حافظ و حفظ کننده

جملاتی از کاربرد کلمه بادگان

آن یکی شد باد را آن بادگان آن یکی بهمن شد و بهرام آن
دبیر کمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان، صادق پادگان بود. پادگان مأمور جدایی کمیته ایالتی و ادغام آن با فرقه دموکرات، می‌شود. پس از رایزنی‌های نهایی بین پیشه‌وری، بادگان و شبستری، بادگان به تهران می‌رود تا کمیته مرکزی حزب توده را از تصمیمی که گرفته شده بود آگاه کند.