بادوستان

معنی کلمه بادوستان در لغت نامه دهخدا

بادوستان. ( اِخ ) تصحیفی است از پادوسبان در حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 408.

جملاتی از کاربرد کلمه بادوستان

نقلست از امام خرامی که گفت: کودک بودم بر درختی توت شدم برگ و شاخ آن می‌زدم شیخ ابوالفضل می‌گذشت و مرا ندید دانستم که از خود غایب است وبدل با حق حاضر به حکم انبساط سر بر آورد وگفت: بار خدایا یک سال بیش است تا تو مرادنگی ندادی تا موی سر باز کنم بادوستان چنین کنند در حال همه اغصان و اوراق درختان زر دیدم گفت: عجب کاری همه تعریض ما با اعراض است گشایش دلرا با تو سخنی نتوان گفت