بادور

معنی کلمه بادور در لغت نامه دهخدا

بادور. [ بادْ وَ ]( اِخ ) دهی است از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده. در 31هزارگزی جنوب خاور سوریان کنار راه فرعی بوانات به قنقری در دامنه واقعست. هوایش سرد و دارای 98 تن سکنه میباشد. آبش از رودخانه مزایجان و محصولش غلات ، گردو، بادام ، انگور، سنجد و شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
بادور. ( اِخ ) قریه ای بمازندران. رجوع به حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزو 2 ص 116 شود.

معنی کلمه بادور در فرهنگ فارسی

دهی از آباده

جملاتی از کاربرد کلمه بادور

از سابقهٔ خانوادهٔ بسارین جوغاشویلی اطلاعات اندکی باقی مانده‌است. پدربزرگ وی، زازا جوغاشویلی، درگیر شورش ۱۸۰۴ متیولتی علیه امپراتوری روسیه شده بود، که تنها به گرجستان در سال ۱۸۰۱ انحصار داشت. زازا احتمالاً اصالتی آسی داشت. زازا از این قیام فرار کرد و راهی دیدی لیلو، یک روستا در ۱۶ کیلومتری پایتخت (تفلیس) شد. وی در آنجا به‌عنوان کشاورز زیردست شاهزاده بادور ماچابیلی برای تاکستان‌هایش کار می‌کرد. او صاحب یک پسر به نام وانو (گرجی‌شدهٔ ایوان کوچک) شد، که وی به نوبه خود صاحب دو پسر به نام‌های گیورگی و بسارین شد که حدوداً در سال ۱۸۵۰ میلادی به‌دنیا آمد. وانو در جوانی (حدوداً پیش از ۵۰ سالگی) درگذشت. هنگامی که گیورگی به‌عنوان یک مهمان‌خانه‌دار تا زمانی که توسط راهزنان کشته شد کار می‌کرد.