معنی کلمه باده خوردن در لغت نامه دهخدا
روز ارمزد است شاها شاد زی
بر کت شاهی نشین و باده خور.ابوشکور.یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد.فردوسی.سر تخت ایران ابی شهریار
مرا باده خوردن نیاید بکار.فردوسی.گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور ورد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور.خیام.همه باده بر یاد او میخورند
خراج ولایت بدو میبرند.نظامی.بیاد مهربانان عیش میکرد
گهی میداد باده گاه میخورد.نظامی.باده کم خور خرد بباد مده
خویش را یاد او بباد مده.اوحدی.نه شب عیش و باده خوردن تست
کآبروی جهان بگردن تست.اوحدی.ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ
ببانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم.حافظ.ساقی ار باده باندازه خورد نوشش باد
ورنه اندیشه این کار فراموشش باد.حافظ.