باده خوار

معنی کلمه باده خوار در لغت نامه دهخدا

باده خوار. [ دَ / دِ خوا / خا ] ( نف مرکب ) شرابخوار. ( آنندراج ). شرابخواره. می خواره :
چون دل باده خوار گشت جهان
با نشاط و کروز و خوش منشی.خسروی.چو از می گران شد سر باده خوار
سته گشت رامشگر و می گسار.اسدی ( گرشاسب نامه ).

جملاتی از کاربرد کلمه باده خوار

یکی باره گردید با خاک پست یکی باده خوار از می مرگ مست
نازم به پیر میکده کانجا به پای خم جز باده خوار را ندهد رخصت جلوس
زبان لاله اگرچه سخن نداند گفت به لفظ حال دهد سوی باده خوار پیام
اکنون بآفتاب خورد باده باده خوار از بسکه باد سرد همی جسته بر چمن
ساقی میم از آن لب شیرین چنانکه کرد مستغنی از شراب و شکر باده خوار را
مست وی از ساغر جان باده خوار خصم وی از خار غم افتاده خوار
هر که او خوار می فتد، خسرو همچو ما باده خوار می افتد
من باده خوار خون دل از جام دیده ام بر یاد نقل آن لب چون لعل شکری
صفت چشم ولعل دلدار است من اگر مست و باده خوار شدم
چو از می گران شد سر باده خوار سته گشت رامشگر و میگسار