بادش

معنی کلمه بادش در لغت نامه دهخدا

بادش. [ دِ ] ( اِ ) بمعنی بادژ است و آن سرخی بسیاهی مایل باشد که در روی مردم بهم رسد و آنرا بعضی سرخ باد میگویند و بعضی مقدمه جذام میدانند. ( برهان ) ( آنندراج ). بادشکام. بادشنام. بادشفام. بادژو. سرخی و کمودتی که در روی پدید آید مانند جذام. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بادژفام و بادژکام و بادژ و باددژ شود.

معنی کلمه بادش در فرهنگ فارسی

آن سرخی که به سیاهی ماند

جملاتی از کاربرد کلمه بادش

به بادش میدهم نه‌‌ش میبرد باد در آتش می‌نهم دودش نمی‌بو
بشد دایه سبک چون مرغ پران نه از بادش زیان و نه ز باران
از بهر افسون دلم، عیسی نه ای آگه، که من این مشت خاک سوخته، در دامن بادش کنم
که بادش از سرزمین اساطیر به قهوه‌خانه و بر سنگفرش خیابان‌های مرده، آورده‌است.»
سر و پای پیل ژیان بر زند چو بادش ز روی زمین برکند
بهر تاریخش بآئین دعا مشتاق گفت جاودان بادش بر او رنگ سلیمانی مکان
به کشتی ماند این ایام و بادش چرخ سرگردان به اعمی ماند این کشتی و قائد باد آبانی
جهان پیر باز از دست نیسان خرقه می‌پوشد مبارک بادش ار بر دُردخواران زهد نفروشد
یُمن و یُسر از حضرت شاه جهان غایب مباد یمن بادش بر یمین و یسر بادش بر یسار
به چنگ باد اگر در تاب و پیچ است رها کن تا برد بادش که هیچ است
ترسم این شام جدائی که سیه بادش روز برسد عمر به پایان و به پایان نرسد