باداش

معنی کلمه باداش در لغت نامه دهخدا

باداش. ( اِ ) سزا. مکافات و جزای نیکی را گویند و ببای فارسی هم آمده است. ( برهان ). مکافات و جزای نیکی را گویند و ببای فارسی هم آمده است و آنرا پاداشن بزیادتی نون در آخر نیز گفته اند، فرخی گفته :
شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن
صبور گردد وآهسته وقت بادافراه.
ازین بیت معلوم شدکه بادافراه مکافات بدی است بخلاف پاداشن که مکافات نیکی است و پاداشت ببای فارسی و بزیادتی تای قرشت درآخر نیز آمده و پادش بحذف الف دوم نیز دیده شده چنانکه فخر گرگانی گفته : ترا پادش دهد ایزد بمینو. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). رجوع به پاداش شود.

معنی کلمه باداش در فرهنگ فارسی

( اسم ) سزا مکافات و جزای نیکی .
سزا و مکافات

جملاتی از کاربرد کلمه باداش

چون بیاسود از گرامی مرکبش در بر معشوق خود باداش و بس
تا ز آفتاب و سایه بود در جهان نشان باداش سایه بر سر خلق آفتاب وار
شهادت یافت از زخم بداندیش که باداش آن جهان پاداش ازین بیش
بقا باداش چندانی که آب و آتش و باد است که هم شیر است و هم شاه است و هم گرد است هم راد است
آرام دل و روشنی چشم شهنشاه خسرو شه فرخنده که باداش فلک یار
ز یزدان با هزاران دل فروزی جزای این عمل باداش روزی!
بقا باداش اندر عز و دولت با فلک همبر که اندر خدمت خسرو هنر بیش از فلک دارد