باد کلاه

معنی کلمه باد کلاه در لغت نامه دهخدا

بادکلاه. [ ک ُ یا دِ ک ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غرور، مثل باد بروت و باد گیسو :
گرچه آتش سرم و بادکلاه
نه پی تاجوری خواهم داشت.خاقانی.من که آتش سرم و بادکلاه
خاک درگاه توام آبخور است.خاقانی.رجوع به بادکلاهی شود.

معنی کلمه باد کلاه در فرهنگ فارسی

غرور

جملاتی از کاربرد کلمه باد کلاه

صبح روز بعد، دختر غاز بالای در، سر فلادا را خطاب می‌کند: «فلادا، فلادا، تو مرده‌ای، و تمام شادی زندگی من فرار کرده است» و فالادا پاسخ می‌دهد: «افسوس، افسوس، اگر مادرت می دانست، قلب عاشقش می بود. بشکن دو تا.» در چمنزار غاز، کنراد شاهد شانه زدن موهای زیبای شاهزاده خانم است و او حریص می‌شود که یکی دو تا از قفل های طلایی او را بکند. اما دختر غاز این را می‌بیند و طلسمی می‌گوید: باد باد، باد، می‌گویم کلاه کنراد را بردار، امروز برنگرد تا امروز موهایم را شانه کنند. و بنابراین باد کلاه او را بر می‌دارد و او نمی تواند قبل از اینکه دختر غاز مسواک زدن و بافتن موهایش را تمام کند بازگردد.
من که آتش سرم و باد کلاه خاک درگاه توام آبخور است
ستاره بر سر عمرت نهاده باد کلاه زمانه بر تن قدرت فکنده باد دواج
گرچه آتش سرم و باد کلاه نه پی تاجوری خواهم داشت