باد سوار

معنی کلمه باد سوار در لغت نامه دهخدا

بادسوار. [ س َ ] ( ص مرکب ) سوار. ( ناظم الاطباء ). اسپ سوار. ( آنندراج ). || چابک سوار. || اسب تیزرو. ( آنندراج ). اسب تندرو و تیزرفتار. || ( اِ مرکب ) بادزن و مروحه. ( ناظم الاطباء ). بادزن بزرگی که بسقف آویزند و بوسیله طنابی بحرکت درآورند. ( دمزن ).

معنی کلمه باد سوار در فرهنگ فارسی

اسب سوار

جملاتی از کاربرد کلمه باد سوار

سـرانـجـام چـنانكه در آيات سوره ذاريات و حاقه و قمر خواهد آمد، طوفان شديد و بسياركوبنده اى به مدت هفت شب و شش ‍ روز بر آنها مسلط شد كه قصرهايشان را در هم كوبيد،و اجـسـادشـان را همچون برگهاى پائيزى بر امواج باد سوار كرد و به اطراف پراكندهسـاخـت ، مـؤ مـنـان راسـتين را قبلا از ميان آنان بيرون برد و نجات داد، و زندگانى و سرنوشتشان درس بزرگ عبرتى براى همه جباران و خودكامگان گشت .
بر باد سوار همچو کاهیم اندر جولان ز کهربایی
آنم که زین بر اسب تمنا نهاده‌ام تا لاجرم، چو باد سوار و پیاده‌ام
تگرگ آمد و تند برخاست باد سوار و پیاده بهم برفتاد
دل داد به مدح نطق رایان بر باد سوار شد سلیمان
او به خواهرانش گفت که اروس می‌خواهد آن‌ها را ملاقات کند و برای این ملاقات آن‌ها باید به فراز صخره‌ای بروند که زفیروس (باد غرب)، معمولاً برای بردنشان بدانجا می‌آمد و آن‌ها در آنجا بر باد سوار می‌شدند.
هر گرد که بر باد سوار است امروز پیداست که وی شاهسواری بوده است
شده است گرد ز افتادگی به باد سوار نشسته است ز گردنکشی نشان درخاک
شاهیست سخن ز خطه جان بر باد سوار چون سلیمان