باد سحرگاهی

معنی کلمه باد سحرگاهی در لغت نامه دهخدا

باد سحرگاهی. [ دِ س َ ح َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی که در سحر وزد. رجوع به باد شود.

معنی کلمه باد سحرگاهی در فرهنگ فارسی

بادی که در سحر وزد

جملاتی از کاربرد کلمه باد سحرگاهی

دهد جانرا بباد اسرار اگر باد سحرگاهی ز روی شاهد اسرار آن برقع براندازد
دم از اعجاز عیسی می زند باد سحرگاهی نشان می بخشد از احیای موتی ابر نیسانی
تو ای باد سحرگاهی مگر جویای گلزاری که در کوه و بیابان ها به هر سویی دوان هستی؟
شور بلبل بگلستان نبود پنداری از گل این باد سحرگاهی پیغام نداشت
دریدن های جیب غنچه از باد سحرگاهی برون از خرقهٔ ناموس و نام آورد مستان را
ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن وز بهر من دلشده عزم سفری کن
مگر باد سحرگاهی هواداری کند ورنی نسیم یوسف مصری که آرد پیر کنعان را
من آن روزی که چون شبنم عزیز این چمن بودم تو ای باد سحرگاهی کجا در بوستان بودی؟
می دمد بوی خوش باد صبا جان در تنم کس نمی داند که با باد سحرگاهی چه بوست