باخویش
معنی کلمه باخویش در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه باخویش
تا اگر باخویش آید بعد ازین خویش را آراسته بیند چنین
واعظ شهر مرا گفت که: دل با سخنم ده چون دهد دل بتو بیچاره؟ که باخویش ندارد
هر چه هر کس آورد باخویش مهمانش کنم پاک باشد از تکلف خانه چون آیینه ام
بیند همه پاداش عمل تازه بتازه باخویش مرآنرا که حسابست در اینجا
آن جا که یک باخویش نیست یک مست آن جا بیش نیست آن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت میکنند
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را